گوشه حیاط خانه‌ای که یک اتاق جمع و جور داشت، آتقی با پیژامه‌ای کنار علاءالدینش نشسته بود و چرت می‌زد. هر از چند گاهی به قول خودش «این پَری ذلیل مرده» او را لو می‌داد و راهی زندان می‌شد و... این گفت و گو سال ۱۳۹۰ در هفته نامه همشهری سرنخ منتشر شده است.

محمود دینی

به گزارش همشهری آنلاین، این داستان اصلی سریال آینه عبرت بود که سال‌ها قبل، از شبکه دوم سیما روی آنتن می‌رفت. جوان اول آن موقع‌های تلویزیون ما شخصیتی به اسم علی بود که با قدی بلند و چهره‌ای موجه، سوپراستار آن زمان به حساب می‌آمد. محمود دینی، در نقش علی آن‌قدر خوب به تصویر کشیده شده بود که مردم زیادی با او همذات‌پنداری می‌کردند و زمان پخش سریال هیچ کاری نداشتند جز اینکه پای تلویزیون بنشینند، آنتن گیرنده‌شان را روی کانال دو تنظیم کنند و با بقیه اعضای خانواده‌شان سریال «آینه عبرت» را نگاه کنند.

سریالی که ماجرای اصلی آن پیرامون زندگی علی و زندگی خصوصی‌اش بود. جوان عاشقی که گرفتار اعتیاد می‌شد و زندگی‌اش حسابی تغییر می‌کرد. بعد از سال ها سراغ محمود دینی رفته‌ایم تا خاطراتش از این سریال را مرور کنیم.

شما مدیرکل روابط عمومی پلیس مبارزه با موادمخدر بودید که تصمیم گرفتید سریال آینه عبرت را بسازید؟

بله. من قبل از آن هم در سینما فعالیت داشتم. ۱۷ سالم بود که در فیلم تیغ و ابریشم کیمیایی بازی کردم. پلیس مبارزه با موادمخدر که سال ۶۵ تازه تاسیس شده بود، برای تولید فیلم مستند و داستانی یک فراخوان دادند. من هم به همراه محسن شاه‌محمدی طرح اولیه کار را به ستاد دادیم و آینه عبرت شروع شد.

شما به عنوان تهیه‌کننده و کارگردان (در چند قسمت پایانی) فعالیت داشتید، چه شد که بازی کردید؟

خب من سابقه بازی داشتم اما پیشنهاد محسن (شاه‌محمدی) بود که قبول کردم. آن زمان تلویزیون محدود بود و مردم تمام دلخوشی‌شان همان دو کانال بود. اعتیاد همان‌طور که می‌دانید معضل این جامعه بوده و هست و استفاده از تلویزیون و فیلم برای نشان دادن تلخی این مساله تاثیر زیادی داشت.  

زمانی که آینه عبرت را بازی کردید چند سالتان بود؟

فکر کنم ۲۴ سال. بعد از آن ازدواج کردم. سه تا دختر دارم که یکی‌شان ازدواج کرده. دختر کوچکم در دانشگاه کارگردانی تدوین می‌خواند. به جز او کسی به وادی هنر علاقه‌ای نداشت.

لوکیشن‌هایی که سریال آینه عبرت  را در آن کار می‌کردید، کدام قسمت تهران بود؟

آسیبی که موادمخدر به جامعه می‌زد، بیشترمیان آدم‌هایی بود که در پایین‌شهر زندگی می‌کردند. البته حرفم به این معنا نیست که میان بالاشهری‌ها مساله اعتیاد نبود، اما آسیبی که به جا می‌گذاشت در مناطق پایین بیشتر بود. برای اینکه داستان ما هم واقعی بود و از پرونده‌های واقعی الهام می‌گرفت، لوکیشن‌ها را هم واقعی انتخاب کردیم. محله آب منگل، کوچه طاقی‌ها، پاچنار و کوچه آب‌انباری‌ها جاهایی بودند که ما در آن کار می‌کردیم. بعد از مدتی که داستان سریال به بحث قاچاق رسید، ما هم لوکیشن‌ها را به نقاط بالای شهر انتقال دادیم.

خاطرات بازیگر سرشناس دوران حضورش در زندان قصر | با زندانی‌ها دوران خوبی داشتیم...

زندان چطور؟ زندان واقعی بود؟

بله ما در زندان قصر مستقر بودیم. مامورانی که در آنجا حضور داشتند هم اغلب واقعی بودند. سعی نداشتیم چیزی را خودمان بسازیم چون فکر می‌کردیم تاثیرش از بین می‌رود. با زندانی‌ها دوران خوبی داشتیم، آنها به ما می‌گفتند بهتر است درد جامعه را بیشتر نشان دهید.

آن موقع‌ها اینطور نبود که هر کس یک موبایل داشته باشد و از ما فیلم و عکس بگیرد. از ته سلول‌شان یک دوربین کوچک درمی‌آوردند و عکاسی‌شان شروع می‌شد.

با آتقی (جواد گلپایگانی) هم خیلی جور شدید؟

بله ایشان یکی از کسانی بود که واقعا به نحو احسن توانست از عهده ایفای نقشش برآید. ما با اختلاف سنی تقریبا ۱۵ ساله‌مان با هم کنار می‌آمدیم و دوست بودیم. خاطرات خوبی با او داشتم و امیدوارم هر کجا که هست سلامت باشد و مشکلاتش حل شود. یک‌بار بعد از آن سریال شنیدم که سکته کرده، اما خدا را شکر به خیر گذشت.

حادثه‌ای زمان ساخت این سریال برایتان رخ نداد؟ همه چیز اکشن بود و آن زمان بدلکاری وجود نداشت؟

ما تمام صحنه‌های تعقیب و گریز و در رفتن از دست پلیس‌ها را خودمان انجام می‌دادیم. یادم هست یک‌بار از دیوار که پریدم، پایم در رفت. آن موقع جوان بودیم و پا درد کوچکترین مشکلمان بود. اما الان نزدیک به یک سال است که همان نقطه پایم درد می‌کند. اسپشیال افکتی هم نبود، باید از فشنگ جنگی استفاده می‌کردیم و این خیلی خطرناک بود.

هنوز هم مردم علی را به یاد دارند؟

شاید باورش سخت باشد اما الان بعد از گذشت ۲۵ سال از آینه عبرت، هنوز در کوچه و خیابان من را به اسم علی می‌شناسند و این نشان می‌دهد که برنامه چقدر تاثیرگذار بوده. من واقعا از این اتفاق خوشحالم و به خودم می‌بالم که در آن سریال بازی کردم.

از خاطراتتان بگویید؟

نزدیک به ۷ سال سر یک کار بودن قطعا خاطرات زیادی دارد. یادم هست یک روز پلانی تصویربرداری می‌کردیم که در آن من زندانی بودم و مادرم به دیدنم می‌آمد. در آن پلان من به مادرم ‌گفتم: «چرا هفته قبل نیومدی. تو که می‌دونی من کسی رو ندارم. اینجا دلم می‌گیره.» هفته بعد از پخش این قسمت، اتفاق جالبی افتاد. خیلی از مادرانی که فرزندانشان را طرد کرده بودند و با آنها ارتباط نداشتند و به ملاقاتشان نمی‌آمدند، روز ملاقاتی پشت درهای زندان قصر جمع شده بودند و این مرا خیلی خوشحال ‌کرد.

خاطره تلخ هم داشتید؟

تلخ که نه اما یک چیزهایی اذیتمان می‌کرد. آن زمان یک هفته‌نامه‌ای بود به اسم حوادث. همان موقع پسری که اتفاقا اسمش علی بود و اعتیاد داشت و پدرش را به قتل رسانده بود خبر داغ به حساب می‌آمد. آن هفته‌نامه تیتر زده بود که «علی پدرش را کشت» و بعد هم به ما وصلش کرده بودند.

 تا هفته‌ها دوستان نزدیکم با من تماس می‌گرفتند که علی تو واقعا پدرت را کشتی؟ و من باید جواب پس می‌دادم. اینها یک مقدار آزارمان می‌داد. یا مثلا در روزنامه‌ها می‌نوشتند که سریال بدآموزی دارد درحالی‌که هیچ پلانی در این سریال وجود ندارد که من یا آتقی ماده مخدر به دست داشته باشیم یا مثلا به سیگارمان پک بزنیم، درحالی‌که الان نشان دادن این چیزها در تلویزیون هیچ مشکلی ندارد.

کد خبر 751993
منبع: همشهری سرنخ

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 11
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • IR ۱۶:۲۳ - ۱۴۰۲/۰۲/۲۲
    74 7
    تریاک را آزاد کنید.همه شیشه ای شدن.
  • IR ۱۸:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۲/۲۲
    70 6
    تریاک مثل قدیم با ظوابط،خاص آزاد شود.
  • قوچانی IR ۱۸:۱۶ - ۱۴۰۲/۰۲/۲۲
    72 10
    ان زمان معتاد نداشتیم الان برو ببین چه بلایی سر جوانان اورده اند
    • IR ۱۸:۳۵ - ۱۴۰۲/۰۲/۲۲
      45 15
      داشتیم..... بدتر شد